سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ای مهاجر قبیله عشق

ای مهاجر قبیله عشق

این بار به دنبال کدام یار درد غربت به دل می خری

ای مهاجر از قبیله جدا نشو ، گرگان درنده در کمینند

دستت را به من بده

تا که شاید کمی از ترس تنهایی رهایی یابم.

هجرت کن به پاکی و محبت به دشت صفا و دریایی وفا

از کویر دل بگذر هجرت کن به دیار عاشقان

دگر نگو ای دستانم از شما گله دارم و ای یار از تو بیزارم.

این بار هجرتت بی صدا بود

بغضی راه نفست را نمی بست

چون تو خود راهی هجرت شدی

و یار قدیمی را با کوله باری از درد

پشت نگاههای بی مفهومت محکوم به مرگ کردی.

ای دستانم از شما گله دارم

که چرا وقت رفتن یار پایی او را نبستید

ای چشمانم از شما گله دارم

که چرا وقت رفتن یار نگریستید

و ای وفا از تو گله دارم

که وفای شب از عشق نیاموختی چرا؟؟


+نوشته شده در جمعه 89/10/17ساعت 9:3 عصرتوسط مولود | نظرات ()
طبقه بندی: ()